پايگاه خبري تحليلي «نيک رو»، از میان تمامی مخلوقات عجیب و حیرت انگیز جهان هستی انسان به اشرف مخلوقات ملقب گشته است. حقیقت انسان چیست؟ که توانسته به این مقام بزرگ نایل آید؟ متناسب با پاسخی که هر کس برای چیستی حقیقت انسان قایل است؛ نحوه برنامه ریزی زندگی اش را سامان می دهد. از سویی انسان اصلی ترین موضوعی است که همه علوم به طور مستقیم وغیر مستقیم با آن سر و کار دارند. لذا شایسته است که ابعاد وجودی انسان و تفاوتهای او با سایر موجودات، ملاک انسانیت باشد وجایگاهش در نظام هستی وارتباط او با خالق شناخته شود. انسان موجودی است که درسرشت او علاوه برعناصرمادی که در جمادات، گیاهان و نباتات وجود دارد؛ عنصری ملکوتی والهی نیز وجود داشته باشد. روح بُعدِ غیرمادی انسان است. انسان موجودی مرکب از طبیعت و ماوراطبیعت، ماده و معنا، جسم و جان است. انسان دارای دو مَن ملکوتی و ناسوتی می باشد که این دو مَن در عرض هم و مستقل ازهم نیستند، بلکه مَن، واحد بوده ودارای مراتب عالی و دانی می باشد.
انسان حیوانی است که از طریق علم و ایمان از سایر جانداران ممتاز میگردد و روح او زاییده دامن جسم اوست که به تدریج به تکامل و استقلال یافته و حیوانیت انسان به منزله لانه وآشیانهای است که انسانیت او در آن به مدد اختیار و ارادهاش رشد یافته و متکامل میگردد.
شخصیت انسان همان اندیشهها، خواستهها و گرایشهای اوست که از فطرت او سرچشمه میگیرند. لذا تفاوتهای اساسی انسان با حیوانات در ناحیه ادراک کشف خود و جهان، جاذبههای که بر انسان احاطه دارد و کیفیت تاثیر پذیری از جاذبهها و انتخابها و گزینش آنها است.
این موجود انسانی چه شگفت مخلوقی است! گاهی در پستی چنان میشود که هیچ جانور درنده خویی به او نمیرسد، و گاه در عظمت تا آنجا اوج میگیرد که در خیال نیز نمیگنجد.
مولانا چه زیبا سروده است:
ای نسخه اسرار الهی که تویی
و ای آینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
از خود بطلب آن چه خواهی که تویی
معیارهاي انسانیت
در بحثِ معیار انسانیت به شش معیار بر میخوریم . یک علم و دانش دو خلق و خوی انسانی مانند محبت سه اراده (تسلط انسان بر نفس خود) چهار آزادی از جبرها و اسارت قدرتها پنج مسولیت گرایی و تکلیف اندیشی شش زیبایی گرایی معنوی و انسانی. اشاره میشود که هر کدام به تنهایی شرط لازم انسانیت هستند ولی شرط کافی نمیباشد. و اگر همه این ارزشها به طور هماهنگ و درحد اعلی وبا جهت گیری الهی، در انسانی رشد کند او انسان کامل است و چنین انسانی برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او درزمین خواهد بود. پس در حقیقت فرایند تکاملی انسان ازخود آگاهی انجام میپذیرد. انسان با تمام ظرفیت علمی و عملی نامحدودش جز با یاد الهی و جز در بارگاه او آرام نمیگیرد.
ویژگی بسیار ممتاز انسان
در بین آفریدگان، انسان ویژگی بسیار ممتازی دارد که دربین همهی موجودات به او برتری بخشیده است. از منظر قرآن کریم، انسان به منظور امتحان وآزمایش که زمینه سازسعادت حقیقی اوست پا به این جهان گذاشته است تا با حسن اختیار خویش، طریق عبودیّت خداوند را برگزیده و طی کند و از این رهگذر به مقام قرب الهی و خلیفه اللهی نائل گردد و از آنجا که جهان مادّی و موجودات دیگر، تأمین کننده محیطی ممکن و مناسب برای این امتحان وابتلا هستند، به تبع وجود انسان خلق شده و جامه وجود بر تن کردهاند خداوند در قرآن کریم انسان را به واسطه نیروی عقل واندیشه بردیگر موجودات برتری داده و به وی کرامت ذاتی بخشیده است. امّا با رجوع به تمامی آیات دراین زمینه مشخّص میشود که کرامت حقیقی انسان، نوعی کرامت اکتسابی است که در سایه ایمان و عمل صالح و در پیش گرفتن تقوای الهی به دست میآید وهمین نوع کرامت است که ملاک حقیقی برتری انسان بردیگر موجودات است و او را به مقام خلیفه اللهی نائل میکند. در مورد این مقام باید گفت که مقامی تکوینی بوده و به شاخصههای وجودی و کمالات شخص خلیفه بستگی دارد. لازم به ذکر است که استعداد رسیدن به این مقام درهمه انسانها قرار داده شده ولی تنها کسانی قادر رسیدن به این مقام هستند که با عبودیّت پرودرگار، مظهراسماء ذات الهی گشته و به بالاترین درجات قرب، نائل گردند.
مولانا این عارف الهی چنین انسانی را در شعر زیبایش آرزوست:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
خلقتِ جهانِ آفرینش؛ مقدّمه خلقت آدم
جهان آفرینش به عنوان یکی از شگفت انگیز ترین مخلوقات پروردگار، بنا به حکمت الهی، هدفی را دنبال میکند و بیهوده و عبث خلق نشده است. امّا سؤال اساسی این است که خداوند از خلقت نظام کائنات و موجودات بی شمار کرهی خاکی و در یک کلام از خلقت عرش و فرش چه هدفی را دنبال کرده است.
از آیات متعدّدی از قرآن کریم میتوان نتیجه گرفت که خلقت جهان آفرینش مقدّمه خلقت آدم بوده است و کل جهان هستی و آراستن زمین به نباتات و جانداران و جنگل ودشت، همگی زمینه سازی برای قدم نهادن انسان بر روی کره خاکی است. این ادّعا در بدو امر قدری مبالغه آمیز و خودبینانه مینماید و اثبات آن، محتاج شواهد و ادله زیادی است؛ کما اینکه برخی از متفکّرین معاصر معتقدند که «اینکه ما بگوییم تمام دستگاه هستی برای انسان آفریده شده است، این مطلب نیاز به تحلیل و بررسی زیاد دارد» امّا با رجوع به قرآن کریم و کلام وحی، آیاتی را میتوان یافت که همگی دال براین معنا است .
یکی از شواهد بر این مسئله که در قرآن کریم به آن اشاره شده و در آیاتی چند، از آن سخن به میان آمده است، موضوع تسخیر کائنات و موجودات توسّط انسان است. خداوند در سورهی لقمان میفرماید: «آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است...»[ لقمان/20 ] تسخیر در لغت به معنای در اختیار گرفتن یک شیئ است به نحوی که هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد به تعبیر دیگر، شیئ مسخّر موجودی است که «در قهر و غلبه دیگری داخل شده به نحوی که هیچ گونه اراده و اختیاری بر خلاص کردن خود ندارد» انسان از چنان ارزش و مقامی برخوردار است که به فرمان خداوند، همه موجودات جهان آفرینش مسخّر او هستند و به گونهای آفریده شده است که بتواند همه نیروهای طبیعت را تسخیر کند و ازآنها به نفع خود استفاده کند. از این رو میتوان نتیجه گرفت که دراین عالم همه موجودات از زمین گرفته تا آسمان، از جمادات تا نباتات و جانداران، همگی دارای غرض و غایت هستند. امّا هدف نهائی خلقت همهی اینها همانا خلقت انسان و تعالی وجودی اوست؛ یعنی همه موجودات آفریده شدهاند تا انسان از آنها بهره گیری کرده و خود را به قرب ربوبی و هدف خلقت یعنی به خلافت الهی برساند. مقصود از آفرینش جهان و پدیدآمدن تدریجی موجودات، این بوده که انسان پدید آید. غرض ازپدیدآمدن نباتات، به وجود آمدن حیوانات بوده و منظور ازآفرینش همهی اینها، پیدایش هیکل بشری و مقصود از آن، حصول ارواح انسانی و خلافت الهی در زمین بوده است. شناخت رازهستی وحقیقت انسان را میتوان دو محوراساسی تفکّرات و کوششهای علمی و عملی اندیشمندان، عرفا و فلاسفه در طول تاریخ بشر قلمداد کرد.
مولانا در همین رابطه چنین سروده است:
در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گره را جمله عقل و علم وجود
آن فرشته است او نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوی
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی
هم چو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافل است و از شرف
این سوم هست آدمیزاد و بشر
نیمِ او ز افراشته و نیمش خر
نیمِ خر خود مایل سفلی بود
نیمِ دیگر مایل علوی بود
آن دو قدم آسوده از جنگ وحراب
و این بشر با دو مخالف در عذاب
بحث انسان کامل و جایگاه او در جهان هستی
همه عالم براي انسان و همه عالم براي كمال انسان. روح وحقيقت جهان، انسان كامل است. انسان كامل جانشين خدا و گستراننده علم، معرفت و عدالت و پرچمدار عشق و محبت و برادري است. انسان، موجودي جهاني و بزرگترين و والاترين كتاب الهي بشمار میآید؛ همة خلقت مسخرانسان كامل است؛ همه عالم براي انسان ودرخدمت انسان میباشد؛ بر ارزشهاي انساني تأکید دارند؛ وحيات طيبه انساني؛ درسايه حاکميت انسان کامل بدست میآید؛ ايمان به آرمانهاي بلندانساني جهان رادر اختيار انسانهاي صالح قرار خواهد داد، وانسان كامل، ياري رسان انسان هاست و این است رمز ماندگاري انسانيت انسان .
در حقيقت خداي متعال انسان كامل را به عنوان معيار آفريده و در اختيار بشر قرار داده است. انساني كه كامل است تجلي همه اسماء الهي است؛ يعني اگر كسي او را شناخت حقيقت انسان را شناخته است و هركس به هر نسبت به انسان كامل، پيامبر و امام به لحاظ شخصيت، ايمان، اخلاق و ادارك نزديك شد، به همان ميزان تجلي اسماء و صفات خداست و به همان اندازه خدايي و الهي است و هرچه شناخت ما نسبت به انسان كامل بيشتر، احاطه ما بر عالم هستي بيشتر و دايرة علم ما گسترده تر و علم ما نافع تر. در نهايت الگو و قله انسان براي رسيدن به سعادت بشري انسان كامل، امام عصر (عج) است و هر جامعهاي براي رسيدن به كمال هستي بايد براي خود، انسان كامل را الگو و نمونه قرار دهد كه آن انسان كامل متعلق به گروه و قوم خاصي نيست بلكه به همه مردم تعلق دارد .
در حقیقت نکته مهم آن است که بدانیم انسان کامل، اصطلاحی است عرفانی و به تعبیری، اقوال نیک، اخلاق نیک وافعال نیک که در انسان به کمال رسیده باشد .خورشید عرفان در سرزمین وجود یکایک ما در تجلی است،هر یک از ما که بتواند ابرهای تیره تار را کنار بزند مستقیما در تابش این نور قرار میگیرد میتواند خود را از درگیریهای روزانه رهایی داده و از طی منزلگاههای خطرناک که در بسیاری از موارد به پرتگاههای کوه قاف تشبیه شدهاند، بگذرد و به وادی نور وارد شود و به اتصال ربانی نایل گردد. در کلیه ادیان بزرگ و مکتب های معتبر فلسفی و فکری جهان شرق و غرب، به الگوهایی از انسان آرمانی بر میخوریم، که تا کنون مورد ستایش و قبله امید واقع شدهاند. یکی از مهم ترین بحثها و مقوله عرفانی در فرهنگهای مختلف، از جمله فرهنگ اسلامی ایران بحث انسان و جایگاه او در جهان هستی است.
در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
زبان حافظ، زبان عشق و محبت و از خود نشانه تمام عیار انسانی عاشق است پس به جرأت میتوان گفت که او گرفتار به دام عرفان بوده و گردن زده به تیغ عشق است.
بحث انسان کامل در اشعار حافظ جایگاه خاصی یافته است به حدی که او توانسته است نقش بنیادین انسان را در عینیت جامعه به زیباترین صورت و ژرف ترین معنا تصویر کند. او اخلاق و صداقت را بالاتر از هر چیزی میداند و شرافت آدمی را با همین محک میسنجد؛ بنابرین انسان در دیوان او به اوج مقام آدمیت میرسد و از چهره او هر چه پستی، ریا و نامردی است، پاک میشود. فلسفه حافظ برمبنای انسان دوستی و تقدس بخشیدن به حیات آدمی است، در قاموس او جایی برای اذیت و آزار نیست:
مباش در پی آزار هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
حافظ هر چند که سیر در آفاق نداشته اما سیر در انفس، چنان صفایی به باطن او بخشیده است و او را که مدار محور اشعارش، انسان است.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک راسقف بگشایم و می در ساغر اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم
حافظ این عارف “رند ” سر سازش و تسلیم ندارد و با شکستن هنجارهای جامعه گاهی به جد و گاهی به طنز، حقایق اجتماعی را عریان و بی پرده بیان میکند و جایگاه انسان را در این وسط تعیین میکند.
یا رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می انسان نشود
این چنین است که شعر حافظ بازتاب زندگی می شود، گویا میدانسته است که تنها بازتاب حقایق زندگی انسانی است که هنری راستین به وجود میآورد و بدون انسان و در خارج از محدودهی نیازها و نگرشهای او هیچ هنری نمیتواند وجود داشته باشد.
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش [1]
انسان، مظهر جلال و جمال خداوند
انسان، مظهر جلال و جمال خداوند است و ميتوان شناخت حقیقت انسان را از محورهاي اساسی تفکّرات و کوششهای علمی و عملی اندیشمندان، عرفا و فلاسفه در طول تاریخ بشر قلمداد کرد. بازشناسی جایگاه انسان درنظام هستی، رهنمونی بسیار شایسته برای شناخت معنای زندگی است و معنای زندگی انسان، تنها در پرتو درک گستره وجودی او و هدف از خلقت او امکان پذیر است و بدون شناخت انسان، هرگز نمیتوان معنایی را برای زندگی وی مطرح کرد، همان طور که زندگی نیز بدون داشتن این بینش، چندان معنادار نخواهد بود. هر چند که در طول تاریخ، متفکّران و فلاسفه، تعاریف بسیاری از انسان و حقیقت او و جایگاه او در هستی ارائه کردهاند، به جرئت میتوان گفت که خداوند متعال، در کلام خویش، جامع ترین بینش را درباره انسان ارائه میدهد؛ بینشی که از جزئی نگری دور است، انسان را محدود نمیسازد و از یک بُعد به او نمینگرد؛ بینشی که هم چگونگی پیدایش انسان و هم فلسفه خلقت او را مطرح میسازد و به پرسشهای از کجا آمدهایم و به کجا میرویم، پاسخ کافی میدهد و با این همه، باز آدمی را به تأمّل و تفکّر درباره این که از چه و برای چه خداوند انسان را به عنوان آيينة تجلي خودش آفريده است.
خدا انسان را آفريد تا به واسطه خلق او به همه ملائك و موجودات عالم فخر كند. اگر انسان نبود، جايي براي تجلي صفات خدا و راهي براي شناخت خدا وجود نداشت. خدا انسان را به عنوان عالي ترين، زيباترين و بهترين مخلوقات قرار داد و بهترين بندگان خود را براي هدايت انسان برگزيد. انسانها هرچه پاكتر، مؤمنتر و متعاليتر، تابنده بيشتر نور خدا هستند و خدا را جلوه گري ميكنند. ساختن انسان متعالي، انسان كمال يافته، هدف همه انبياء الهي است. بدون انسان كامل و صالح امكان تجربه زندگي سعادتمند در اين دنيا وجود ندارد و بدون رسيدن به قلههاي كمال امكان بهرهمندي از حيات جاويد در اعلي عليين و در مراتب بالاي تعالي براي انسان ممكن نيست.
سعدی علیه الرحمه در غزل شماره 18 خود چه زیبا سروده است:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
جان کلام آن که؛ کمال آدمی به این است که از نظر صفات جمال و جلال الهی به معرفت عالی دست یابد و هر دو را با هم داشته باشد؛ و باید در نهایت صداقت اذعان و اعتراف نمود که بشریت معاصر از چنین کمالی عاری است و دنیای امروز نیز بخاطر فقدان آن در معرض خطر جدی و فروپاشی اخلاقی عظیمی قرار دارد و شتابان به سوی ابتذال، بیهویتی و بیخدایی و بیدینی گام بر میدارد. باید منتظر عواقب، نتایج و پیامدهای این انحراف ویرانگر- دین ستیزی و خدا ستیزی- در زندگی بشری در سر تا سر عالم باشیم.
منابع:
1- جعفری، محمد تقی، آفرینش انسان، دفتر تبلیغات اسلامی.
2- نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
3-جوادی آملی،عبداللله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، «صورت و سیرت انسان در قرآن»، مرکز نشر اسراء.
4- قربانی، زین العابدین، فلسفهی آفرینش انسان.
5- واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، پژوهشکده حوزه ودانشگاه.
6- جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جلال و جمال، نشر اسراء، 1385.
پینوشت:
[1] - پوررجبی؛ ساناز. انسان کامل در” اشعار حافظ ”. پایگاه خبری تحلیلی همای خبر. تیر ماه 1395.
دکتر اسدالله افشار
اشتراک گذاری: لینک کوتاه: https://www.nikru.ir/p/79343