پايگاه خبري تحليلي «نيک رو»، به نظر میرسد سیاست بین الملل بالاخره توانایی خود را برای پیگیری توسعه خطی از دست داده است. این البته از دیدگاه یک فرد معمولی بسیار ناراحت کننده است. با این حال، اگر به آنچه فراتر از انتظارات ما روی میدهد نگاه کنیم، خواه واقعی باشد یا نه، آنچه در حال رخ دادن است میتواند باعث علاقه قابل توجه و حتی جذب عناصری از خوشبینی شود.
اول از همه، به این دلیل که با توازن قدرت فعلی، هر گونه توسعه خطی قطعا ما را به یک تراژدی بسیار بزرگتر و احتمالاً جهانی می رساند. به عبارت دیگر، در پس رویدادهای بسیار غم انگیزی که بر دستور کار خبری معاصر حاکم است، حرکتی تدریجی به سوی جهانی باثبات تر وجود دارد که برای آن تجدید نظر دائمی آنچه ما نظم بین المللی می نامیم، امری متعارف خواهد بود. آنگاه احتمال سناریوی انقلابی که با حفظ موقعیت عملاً انحصاری گروه محدودی از دولتها ناگزیر به سوی آن سوق داده میشویم، به حداقل میرسد.
در این شرایط، جامعه بینالملل و بهویژه کشورهای پیشرو آن، پیوسته با مشکل انتخاب بین دو شکل تعامل با نظم جهانی در حال خروج مواجه هستند: تخریب و آفرینش. هر دوی این اشکال در تعامل دیالکتیکی با یکدیگر هستند و عجیب است که فکر کنیم فرصتی برای هموار کردن راهی روشن و ساده به سوی نظم جهانی جدید و عادلانهتر وجود دارد. علاوه بر این، مخالفان جامعه بین المللی، گروه محدودی از کشورها به رهبری ایالات متحده، نه تنها عملیات دفاعی پرانرژی انجام می دهند، بلکه شرایطی را برای حفظ حداکثر امتیازات فعلی خود در آینده ایجاد می کنند. علاوه بر این، برای این کار آنها منابع و نفوذ بسیار محکمی دارند که به ابزارهای تنبیهی علیه مخالفان محدود نمی شود. بنابراین، مسیر بازنگری نظم بینالملل که اکنون اکثر کشورهای جهان آن را در پیش گرفتهاند، البته بسیار دشوارتر از هرگونه تلاش برای بازنگری انقلابی آن است. با این حال، این الهام دهنده خوشبینی است و میتواند فرصتهای بیشتری را به وجود آورد تا هر چیزی که اکنون اتفاق میافتد توسط کسی در آینده مطالعه شود.
در میان تمام ابتکارات و تعهداتی که به درستی به عنوان موتورهای نظم نوین جهانی در نظر گرفته می شوند، بریکس وجود دارد - انجمنی متشکل از 9 کشور که در اصل توسط برزیل، روسیه، هند و چین ایجاد شد - که البته مهمترین نقش را ایفا می کند. اولاً به این دلیل که از همان ابتدا شامل دولت هایی می شد که پتانسیل تجسم در تئوری و عمل تغییرات اساسی در موازنه قوا را داشتند. بنابراین، معیارهای ایجاد شده توسط علوم سیاسی غرب برای ارزیابی میزان موفقیت برخی سازمانهای بینالمللی که خود در تشکیل آنها نقش داشته است، از همان ابتدا قادر به خواندن رموز چگونگی آفرینش این برساخته شرق و جنوب جهانی یعنی بریکس نبود. ایجاد چنین انجمنی به خودی خود دستاورد بزرگی بود. اول، به این دلیل که شامل کشورهایی می شود که منافع سیاست خارجی آنها به طور جدی متفاوت است. این بدان معناست که تمایل آنها به اقدام مشترک با شرایط عینی قابل اعتماد تضمین دار و همکاری بین یک چنین قدرت های مختلف معنادار می شود.
دوم، ظهور بریکس از همان ابتدا به معنای ناتوانی غرب در حفظ تحولات حاکمیت بینالمللی تحت کنترل خود بوده است. آخرین دستاورد بزرگ آمریکا و اروپا در این زمینه، ایجاد گروه 20 در سال 1388 ( 2009 ) بود، گروهی از کشورهای منتخب غرب که هدف آن بر اساس برنامه اولیه، تقسیم مسئولیت با آمریکا بویژه در آسیبی که از بحران وام مسکن این کشور ناشی شده بود و قرار بود سر ریز آن متوجه اقتصاد جهانی شود. از آنجایی که هیچ یک از کشورهای دعوت شده برای پیوستن به G20 از ابتدا قصد انجام این کار را نداشتند، تأثیر فعالیت های این گروه بسیار ناچیز بود. در عین حال، اکنون که G20 تقریباً معنای خود را به طور کامل از دست داده است، معذالک هنوز توسط کشورهای بزرگ در حال توسعه به عنوان راهی برای افزایش حضور بین المللی استفاده می شود. در مورد تشکیل بریکس، این برای اولین بار بود که یک سازمان بین المللی بدون دخالت معماری آمریکا و غرب ایجاد می شد. این دستاورد کاملاً فوق العاده است.
گروه بریکس با رشد تدریجی به معنای واقعی کلمه به تجسم شخصیت از یک رویکرد تجدیدنظرطلبانه برای دگرگونی نظم بینالمللی تبدیل شد. در واقع، هم در مقابل آرمانهای انقلابی که قبلاً در تاریخ رخ داده بود، و هم در مقابل محافظه کاری غرب که به طور فزاینده و سرسختانه سعی در دفاع از نظم قبلی دارد، بریکس به درستی به عنوان ابزاری برای بازسازی متمدنانه وارد صحنه گردید: کل سیستم تنظیم جهانی در سیاست و اقتصاد، و همچنین ویژگی های آن، که در اسناد خاص همکاری بین المللی بیان شده است، جایی که غرب هنوز آن را حفظ می کند. یک موقعیت انحصاری ظاهراً این دلیل محبوبیت فزاینده بریکس و همچنین ایده ورود کشورهای مختلف در سراسر جهان است. این ایده به قدری واضح بیان شده است که به خودی خود، کشورهایی را که قبلاً به انجمن پیوسته اند، یک انتخاب جدی ارائه می دهد.
واقعیت این است که بریکس با علاقه ای که در میان تعداد فزاینده از شرکت کنندگان در جامعه بین المللی ایجاد کرده بود، اولین تجربه واقعی تعامل بین دولت های خارج از نظمی بود که توسط اروپا و ایالات متحده شکل گرفت. در سیستم بین المللی مدرن همه ابتکارات یا انجمن های موجود قبلاً، کم و بیش، بخشی از این نظم و تابع قوانین آن بودند. این خود دلیلی بر انزوای اتحاد جماهیر شوروی بود، حتی در لحظاتی که بزرگترین قدرت استراتژیک به شمار میرفت. پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای غربی توانستند نهادهایی ایجاد کنند که به آنها اجازه می داد تا انرژی دشمن اصلی خود را تحت کنترل نگه دارند و در نهایت آن را به شکست اجتناب ناپذیر بکشانند. حالا به نظر می رسد شرایط تغییر کرده است. کشورهای بیشتری در سراسر جهان بر این باورند که حتی تداوم تسلط غرب در عرصه نظامی و اقتصادی تضمینی برای تسلط کامل غرب در آینده نیست. مهمتر از همه اینکه دیگران نمی توانند آن را تنها ابزاری برای حل مشکلات توسعه خودشان بدانند. بریکس در ابتدا بدنبال توسعه کشورهای عضوبود نه بر اساس تخریب نظم ناعادلانه جهانی، که بعدا به مزیت بزرگ آن تبدیل شد..
اکنون کشورهای عضو بریکس در تلاش هستند تا این ایدئولوژی و پلتفرم را به عنوان مبنای فعالیت خود حفظ کنند. با این حال، این امر به طور فزاینده ای دشوار می شود، زیرا خود غرب تلاش می کند تا آنچه را که دیگر قادر به کنترل کامل نیست، از بین ببرد. دیگران را وادار می کند تا اقدامات قاطع تری انجام دهند یا در مورد اجتناب ناپذیر بودن آنها فکر کنند. این به ویژه دلیل برخی تفاوتها در رویکردهای برنامه بریکس بین مهمترین شرکتکنندگان آن - چین و هند - است. چین، اگرچه به دنبال درگیری مستقیم با غرب نیست، اما نیاز به حذف مداوم انحصار ایالات متحده و اروپا را می بیند. پکن منابع قابل توجهی برای این کار و همچنین توانایی دیپلماتیک برای دستیابی به اهداف خود بدون وارد شدن به رویارویی مسلحانه مستقیم دارد، همانطور که امروزه روسیه انجام می دهد. هند به نوبه خود، بریکس را ابزاری ضروری برای دستیابی به اهداف توسعه خود می داند. آنها تفاوت کمتری با غرب نسبت به چینیها در مشاهده دنیا دارند. علاوه بر این، در ایالات متحده و اروپا است که سیاستمداران هندی منبع مهمی از فناوری و سرمایه گذاری را می بینند. هند در حال حاضر بسیار بیشتر از چین که تقریباً هر آنچه را که در دهه های گذشته از غرب نیاز داشت گرفته است، به آنها نیاز دارد.
در عین حال، هر دو قدرت یعنی چین و هند در چارچوب دیالکتیک تخریب و آفرینش عمل می کنند، این ویژگی رفتار همه طرف هائی است که به دلیل مقیاس خود، دیگر نمی توانند با انحصار غرب کنار بیایند. ما میتوانیم فرض کنیم که غلبه یکی از این دو شکل تعامل با نظم بینالمللی خارج شونده دقیقاً با توانایی کشور در حفظ مستقل منافع خود تعیین میشود. چین اکنون به دلیل توسعه اقتصاد و رفاه روزافزون جمعیتش در صدر قرار دارد. بقیه چنین مزایایی ندارند و بنابراین رفتار آنها خلاقانه تر است. اما سوال دیگر این است که با انباشته شدن نیروها و منابع داخلی، انتقال به اقدامات تهاجمی تر چقدر اجتناب ناپذیر است؟
موفقیت خارقالعاده بریکس بهعنوان اولین جایگزین برای نظم غربی منجر به ظهور کنجکاویهایی میشود که در عین حال وضعیت سیاست بینالملل مدرن را به خوبی مشخص میکند. اخیراً ترکیه، کشوری که عضو ناتو و پایگاه سرزمینی استقرار نیروهای هسته ای آمریکا در اوراسیا است، تمایل خود را برای پیوستن به بریکس اعلام کرده است. برخلاف همه کشورهای عضو بریکس، حتی عربستان سعودی یا امارات که به طور سنتی به ایالات متحده نزدیک هستند، ترکیه متحد رسمی واشنگتن است که برنامه ریزی نظامی آن تحت کنترل آمریکا در چارچوب بلوک نظامی غرب انجام می شود. همانطور که رویدادهای اخیر پیرامون اسرائیل نشان می دهد، ترکیه دلایل واقعی برای ایالات متحده ایجاد نمی کند که تعهد خود را برای تضمین اساسی ترین منافع آمریکا در خاورمیانه زیر سوال ببرد. در هر صورت، ما هنوز نمونههایی از لفاظیهای رئیسجمهور ترکیه در مورد اسرائیل را ندیدهایم که در عمل تأثیر مهمی بر سیاست واقعی او داشته باشد.
با این حال، سطحی خواهد بود اگر تمایل ناگهانی ترکیه برای عضویت در بریکس را فقط به سبک خاص رئیس جمهور این کشور یا حتی به احتمال کمتر، تمایل او برای تبدیل شدن به "اسب تروا" برای غرب در درون گروهی نسبت دهیم که با آرمان های اساسی خود مخالف است. به احتمال زیاد مقامات ترکیه صادقانه بریکس را ابزاری بالقوه مهم برای حل مشکلات خود می دانند. اول، کسب اقتدار در جهان و منابع مالی برای توسعه، که بدیهی است غرب به مقدار کافی در اختیار ترک ها قرار نمی دهد. دوم، رهایی از وابستگی سیاسی که کشور در نتیجه انتخابی که آن را به رونق اقتصادی و ثبات نسبی در نیمه دوم قرن گذشته سوق داد، گرفت. بنابراین، اظهارات ترکیه در مورد بریکس را فقط هوای گرم (شعار)ندانیم.
مثال جالب دیگر مالزی است که همچنین با جدیت درب بریکس را می زند و پارامترهای بسیار خاصی را برای مشارکت خود در فعالیت های این سازمان ارائه می دهد. مالزی کشوری مستحکم و بدون سابقه ماجراجویی در سیاست خارجی، عضو کامل آسه آن است که توانایی خود را در حل مشکلات توسعه بدون تکیه بر حمایت خارجی ثابت کرده است. در واقع، این وضعیت فعلی آسه آن است که به احتمال زیاد یکی از دلایلی است که دولت مالزی به دنبال منابع جدید رشد و افزایش اقتدار خود در صحنه جهانی است. آسه آن یکی از موفق ترین نمونه های همکاری بین گروه قابل توجهی از کشورها با هدف حل مشکلات فوری توسعه داخلی است. در واقع، طی دهه های گذشته، کشورهای آسه آن توانسته اند به نتایج قابل توجهی دست یابند. اما در سال های اخیر این سازمان با مشکلات خاصی مواجه بوده است. اول، آمریکا به معنای واقعی کلمه بلوک را از درون از هم می گسلد. دوم، اهداف اصلی آن محقق شده است، اما انتقال به سطح سیاسی، همانطور که در مثال سیاست آسه آن پس از کودتا در میانمار نشان می دهد، غیرممکن می گردد. این سوال مطرح می شود که آسه آن چه چیز دیگری می تواند به اعضای خود ارائه دهد. در عین حال، مانند ترکیه، مالزی به خوبی میداند که غرب از این پس نمیتواند و نمیخواهد منابعی برای توسعه فراهم کند.
یکی از دلایل مهمی که کشورهای جنوب جهانی به طور فزاینده ای به سمت بریکس نگاه می کنند این است که روابط آنها با رهبران سنتی در غرب از هر دو طرف در حال تغییر است. خود قدرت های در حال توسعه برای دستیابی به یک پیشرفت جدید در موقعیت اقتصادی و اهمیت خود برای سیاست منطقه ای و جهانی به منابع نیاز دارند. این امر با تمایل آنها برای خودمختاری بیشتر در اتخاذ مهمترین تصمیمات ترکیب شده است، زیرا این همان چیزی است که جامعه می خواهد و در واقع می تواند سود بیشتری برای سیاست خارجی داشته باشد. با این حال، دستیابی به پله های جدید توسعه، آنها را با غرب رو به تضعیف فزاینده، به ویژه در آسیب پذیرترین و رنج کشیده ترین بخش آن - اروپا، در یک سطح قرار می دهد. هیچ کس در غرب حاضر نیست به اقتصادهای در حال توسعه کمک کند تا به طور فزاینده ای به رقبای آن در بازار مصرف جهانی تبدیل شوند.
بنابراین، آمریکا و اروپا آماده اند کمتر بدهند و بیشتر و بیشتر از سایر کشورها مطالبه کنند. در برخی موارد، این سیاست کار می کند - زمانی که آنها با قدرت های نسبتا ضعیف سر و کار دارند. با این حال، کشورهای بیشتری در سراسر جهان از این وضعیت ناراضی هستند، زیرا خطرات داخلی برای ثبات، تهدیدات بینالمللی ایجاد میکند و منافع جدی را به همراه ندارد. در نهایت، ایالات متحده تنها می تواند واقعاً به کشورهایی تکیه کند که سیستم های سیاسی آنها را کاملاً کنترل می کند. اگرچه در اینجا، همانطور که مثال آلمان نشان می دهد، کنترل همچنان یک موضوع مشکل ساز است. اما در همه سطوح حفظ می شود. دیالکتیک آفرینش و تخریب در اینجا به وضوح به نفع دومی است که سیاست ایالات متحده را برای توسعه کل جهان مخرب می داند. این همان چیزی است که آن را از دوران جنگ سرد متمایز می کند، زمانی که رویارویی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی می تواند منافع واقعی را برای کشورهای در حال توسعه به همراه داشته باشد. رشد سریع چین در دهه 1970-1980 تأیید مستقیم این موضوع است.
تمایل مالزی و تعدادی دیگر از کشورهای بزرگ در حال توسعه برای پیوستن به بریکس نشان دهنده اثربخشی این سازمان به معنای سنتی کلمه نیست. این نشان می دهد که تغییرات غیرقابل برگشتی با ماهیت جهانی وجود دارد. باید در نظر داشت که معیارهای فعلی برای اثربخشی انواع انجمن ها نیز در شرایط تسلط کامل غرب ایجاد شد. در اصل، اثربخشی یک سازمان از این نظر، توانایی آن در انجام وظایف با هدف حفظ موقعیت انحصاری ایالات متحده و اتحادیه اروپا در امور جهانی و نیز بیبدیل بودن نخبگان این کشورها در عرصه سیاسی داخلی است. سطح این امکان وجود دارد که برای ارزیابی اثربخشی بریکس، مانند هر سازمان دیگری در نظم جهانی نوظهور، به یک سیستم جدید نیاز باشد که در آن نقطه شروع وظایف خاص آنها باشد که منافع کشورهای شرکت کننده را منعکس کند.
با این حال، اجرای این منافع و همچنین اثربخشی همکاری به طور کلی، ناگزیر تحت تأثیر دیالکتیک آفرینش و تخریب خواهد بود که به ناچار ماهیت فرآیندهای اصلی را در دنیای مدرن تعیین می کند. این دیالکتیک است که بعد از تعامل بین قدرت های بزرگ هسته ای، دومین عامل مهم در توسعه نظم بین المللی در دهه های آینده خواهد بود.
حضور این دیالکتیک، همانطور که در نمونه توسعه بریکس می بینیم، به تداوم عدم قطعیت در سیاست بین الملل و اقتصاد جهانی کمک می کند، که اجازه نمی دهد تا اهداف راهبردی مشخصی، چه در سطح ملی و چه در سطح ملی صورت گیرد. سطوح بین المللی هرگونه تلاش برای چنین شفافیتی تنها نشانهای از تلاشهای تک تک کشورها برای گمراه کردن دیگران و در نتیجه کسب مزایای یکجانبه خواهد بود. برای روسیه، حفظ عدم قطعیت مشکلی نیست: در نهایت، ما اکنون با آزادی انتخاب دائمی روبرو هستیم که با قضاوت تجربه تاریخی ما، بهترین گزینه برای سیاست خارجی و دیپلماسی روسیه است.
بقلم تیموفی برداچف
30 مهر 1403
2024/10/21
برگردان، کوتاه سازی و تنظیم سید علی اصغر شهدی
اشتراک گذاری: لینک کوتاه: https://www.nikru.ir/p/100073