پايگاه خبري تحليلي «نيک رو»، کتاب «آری اینچنین بود برادر» که حاصل یک سخنرانی دکتر شریعتی در سفر به مصر و بازدید از اهرام ثلاثه است هر چند محتوایی اندک دارد ولی بسیار تأثیرگذار است.
انصافاً این مرد نثری زیبا و تأثیرگذار دارد. همواره گفتهام دکتر شریعتی را با همه اشتباهاتش که در زمینه اسلامشناسی و یا قضاوت در مورد روحانیت با برخی اشخاص داشته نباید از صحنه حذف کرد. بسیاری از نوشتهها و سخنرانیهای وی یک حماسه است. حماسه در دفاع از اسلام و معرفی اسلام و مشکلات اجتماعی به زیباترین شکل.
قدرتی که شریعتی در نظمدهی کلمات دارد دیگران ندارند. این قدرت تا آن اندازه است که بیشترین تأثیر را روی مخاطب میگذارد. اگر بهدرستی اندیشههای دکتر شریعتی تبیین شود و آنها که کتابهای او را میخوانند از قبل به نقاط ضعف او آشنا شده باشند و تلاش شود که عقاید و افکار او محور و ملاک ارزیابی درباره اسلام و افراد و جریانها قرار نگیرد بسیاری از آثار برجایمانده او میتواند بسیار تأثیرگذار باشد.
در این کتاب دکتر شریعتی اشارهای کوتاه به سابقه تمدن بشری در قرون گذشته میکند و آنها را تحسین مینماید ولی آنگاه که به اهرام مصر میرسد حرفهای خود را پس میگیرد و از آن همه ظلم و ستمی که به هزاران برده رفته تا این اهرام ساخته شوند این چنین سخن میگوید: «بردهها هشتصد میلیون تختهسنگ را از فاصله 980 کیلومتری به قاهره آوردند و رویهم چیدند و بنایی ساختند تا جسد مومیاییشده فرعون و ملکه را در زیر آن دفن کنند». آنگاه او از بازدیدش از دخمههایی میگوید که چند کیلومتر در دل زمین حفر شدهاند تا انبوهی از هزاران بردهای را که روزانه صدها نفر از آنان در جابجایی این تختهسنگها کشته میشدند در آنها دفن نمایند.
دکتر شریعتی پس از بیان آن همه ظلم و ستم و وضعیت رقتبار بردگان حملهای به تمدنهایی که بر پایه زر و زور و تزویر استوار شدهاند میکند تا اینکه به مسجد جامع دمشق و حکومتهای عثمانی هم میرسد و آنگاه از تمدنی که علی علیهالسلام پایهگذارش بوده سخن میگوید و چه زیبا، شخصیت امام علیهالسلام را در قالب جملاتی کوتاه ترسیم میکند: «مردی یافتم، مرد جهاد، مرد عدالت- عدالت که اولین قربانی عدالت خشن و خشکش، برادرش بود، مردی که همسرش که همسر او بود و هم دختر آن پیامآور بزرگ همچون خواهر من، کار میکرد و رنج میبرد و محرومیت و گرسنگی را چون ما باپوست و جانش میچشید و میچشید برادر! ... برادر. او و همه کسانی که به او وفادار ماندند از تبار و نژاد ما رنجیدهها، بودند. او برای اولین بار، زیبایی سخن را نه برای توجیه محرومیت ما و برخورداری قدرتها، بلکه برای نجات و آگاهی ما، به کار گرفت. او بهتر از «موستنس» سخن میگوید؛ اما نه برای احقاق حق خویش، او بهتر از «بوسوئه خطیب» سخن میگوید، اما نه در دربار لوئی، بلکه پیشاپیش ستم دیدگان. بر سر قدرتمندان است که فریاد میکشد. او شمشیرش را نه برای دفاع از خود و خانواده و نژاد و ملت خود و نه برای دفاع از قدرتهای بزرگ بلکه بهتر از «سپار تاکوس» و صمیمیتر از او برای نجات ما درصحنههاست که از نیام بیرون پرانده است».
«او برادر، مرد شعر و زیبایی سخن است، اما نه چون شاهنامه که در 60 هزار بیتش، یکبار، تنها یکبار، از نژاد ما و از برادری ما (کاوه) سخن گفت. از آهنگری که معلوم بود از تبار ماست و آزادی و انقلاب و نجات مردم و ملت را تعهد کرد؛ اما هنوز برنخاسته، این تنها قهرمان تبار ما که به شاهنامه راه یافت، گم میشود. کجا، چرا؟ چون تبار و نژاد فریدون درخشیدن گرفته است. این است که در تمام شاهنامه بیش از چند بیت از او سخن نرفته است».
دکتر شریعتی در کلامی دیگر درباره امام علی علیهالسلام غوغا میکند و بهراستی چه زیبا شخصیت چندبعدی امام علیهالسلام را به تصویر میکشد: «او برخلاف حکیمان دیگر، برخلاف نوابغ و اندیشمندان دیگر که اگر نابغهاند مرد کار نیستند و اگر مرد کارند، مرد اندیشه و فهم نیستند و اگر هر دو هستند، مرد شمشیر و جهاد نیستند و اگر هر سه هستند، مرد پارسایی و پاکدامنی نیستند و اگر هر چهار هستند، مرد عشق و احساس و لطافت روح نیستند و اگر همه هستند، خدا را نمیشناسند و خود را در ایمانشان گم نمیکنند و خودشان هستند، مردی است در همه ابعاد انسانی، همچون یک کارگر، همچون من و تو کار میکند و با همان پنجههایی که آن سطرهای عظیم خدایی را بر کاغذ مینویسد، پنجه در خاک فرو میبرد، چاه میکند، قنات احداث میکند و در شورهزار آب برمیآورد».
دکتر شریعتی آنگاه بر تراژدی و تسلط فرهنگ غرب که همچون اختاپوسی چنگ بر پیکر ما انداخته و ما را در خود فرو برده به زیبایی اشاره میکند: «ما اکنون بهظاهر برای کسی کار نمیکنیم آزاد شدهایم، بردگی برافتاده است، اما به بردگیای بدتر از سرنوشت تو (بردگان مصر) محکوم شدهایم. اندیشه ما را برده کردهاند. دلمان را به بند کشیدهاند. فرهنگ و هنر، آزادیهای جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فردپرستی از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسؤولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک کردهاند؛ و اکنون برادر ما در برابر نظامهای حاکم، کوزههای خالی زیبایی شدهایم؛ که هر چه میسازند میبلعیم».
و متأسفانه چقدر صحبتهای دکتر شریعتی پس از گذشت قریب به چهل سال باز هم به جامعه ما و تأثیری که از فرهنگ غرب میپذیرد شبیه است. امروز غرب همچون گذشته و یا پرتوانتر از گذشته در فضای رسانهای به تبلیغ افکار پوچ و اهداف پلیدش میپردازد؛ و باز ما هستیم و همچنان در معرض تهاجم و شبیخون فرهنگی غرب، فرهنگی که ذاتاً اصالت ندارد و علیالقاعده در برابر فرهنگ غنی و ناب اسلام نباید قدرت عرضاندام داشته باشد ولی ضعفهای فکری و عقیدتی ما، دلبستگیهای ما به دنیا و فراموش کردن هدف اصلی در هیاهوی تجملات دنیوی، غرب را جسور کردهایم تا همچنان طلبکارانه بر ما بتازد. باز هم شاهدیم که هنرمندان ما - میگویم تعدادی تا همگان را متهم نکرده باشم - کعبه آمالشان غرب است. فیلم میسازند تا در جشنوارههای آنها مقام کسب کنند و تندیسی بگیرند و چند صباحی بر تارک رسانههای غربی بدرخشند؛ و چه تلخ است قصهی مسئولان فرهنگی ما نیز که همینگونه میاندیشند و فیلمهایی را به این جشنوارهها میفرستند که احتمال دهند میتواند نگاه داوران غربی را به خود جلب نماید. باز هم همچنان شاهدیم که غرب برای خیلیها حرف اول را میزند. در مصرف، در سبک زندگی و پوشش و در خیلی چیزها. مقام معظم رهبری مانیفست یک زندگی اسلامی را طراحی میکند و به ما ارائه میدهد. از سبک زندگی اسلامی سخن میگوید تا به خودباوری برسیم و شیفته و شیدای سبک زندگی غربی نشویم. ولی باز میبینیم که لبیک به این ندای سرشار از معرفت و تفکر و روشنبینی با تبلیغ چند حدیث، چند همایش و چند شعار پاسخ داده میشود. امروز بیش از هر زمانی ما نیازمند بازگشت به خویشتن و افشای ماهیت تمدن پوشالی غرب هستیم. تمدنی که بر فساد، ظلم، تجاوز، غارتگری استوار است. تمدنی که اگر غارتگری و استعمارگری را از آن سلب نماییم. دیرزمانی نخواهد گذشت که پایههای آن فرو خواهد ریخت. همه ما نیازمند برگشت به مبانی اعتقادیمان هستیم که همه ارزشها را برایمان به ارمغانی میآورد. ارزشهایی که به انسان اصالت، استقلال، آزادی، اعتماد به نفس، عزت و خودباوری میدهد.
دکتر شریعتی بازهم در این داستان کوتاه قصه دردآور و کمرشکن امروز جهان اسلام را یادآوری میکند: «اکنون به نام فرقه، به نام خون، به نام خاک و به نام خود او (امام علی علیه السلام) و مخالف او قطعهقطعه میشویم تا هر قطعهای لقمهای راحتالحلقوم دهانشان باشیم فرقه، فرقه پیروان او و مکتبش را به جان هم انداختهاند، این دشمن او است. چرا در چنین سرنوشتی که برجهان و بر ما حکومت میکند، با او دشمنی میکند؟ چون او با دستبسته نماز میخواند و آن به این کینه میورزد که این با دستباز نماز میگذارد؟ این دشمن او [ست] چون مهر ندارد و بر فرش سجده میکند و او دشمن کینهتوز اینکه پیشانی بر مهر میگذارد».
و چه تلخ و دردآور است که به دستور پادشاه عربستان 5 میلیون نسخه کتاب ضد شیعه «دشمنت را بشناس» در میان حجاج توزیع میشود. در این کتاب علاوه بر کافر و حلال دانستن خون شیعیان بر مقدم بودن جهاد با شیعیان پیش از یهودیان نیز تأکید شده است.
بهراستی چه دردی بالاتر از این و چه عذابی سختتر از حاکمیت سران بیکفایت و مزدور کشورهای عربی همچون پادشاه عربستان و مفتیهای وهابی که دشمن اصلی مسلمانان یعنی رژیم اشغالگر قدس را فراموش کرده و به جان شیعیان افتادهاند. سادهلوحانه است که ما این عناصر را مسلمان بدانیم اینها همان سربازان پیادهنظام غرب هستند که در لباسی دیگر قامت برافراشتهاند تا اسلام اصیل را که سد راه تجاوزطلبیهای غرب است از میان بردارند.
و اما تو ای برادر، بدان که مسؤولیت همه ما بسیار سنگین است. نکند تو هم در دعواهای جناحی در کشور گرفتار شوی و رسالت اصلیات را که همان مبارزه با فرهنگ استعمارگری غرب و اسرائیل غاصب است فراموش کنی. امروز آنها که در ایران اسلامی با تفکر غربیها همراهی و همفکری میکنند، همان سربازان جبهه غربیها هستند که باید یا به خود بیایند یا اینکه ملت بهدرستی آنها را بشناسد و بشناساند تا تکلیفشان با کشور معلوم شود.
دکتر نصرالله شفیعی
اشتراک گذاری: لینک کوتاه: https://www.nikru.ir/p/19272