پايگاه خبري تحليلي «نيک رو»، یکم) فرهنگ در نظر عوام به تبحر در علم و هنر و کار آزمودگی در زندگی معنا شده است اما در نگاه اندیشمندان و صاحب نظران علوم اجتماعی مبین کل پیچیدهای شامل معرفت، باور، هنر، اخلاق، حقوق، آداب و رسوم و هر قابلیت و عادت دیگری است که توسط انسانی که عضوی از جامعه بشمار میآید کسب میشود؛ بنابر این فرهنگ پس مرکب از افکار، گرایشها، اصول، آرمانها، ارزشها، باورها و عادات پذیرفته شده و مورد انتظار مشترک افراد در جامعه است که آنان از زندگی اجتماعی فرا گرفته اند.
دوم) آن چه در این بحث مهم است تا بدانیم و در نظر داشته باشیم این نکته قابل اعتنا است که انسانها از همان ابتدای زندگی اجتماعی خود و به منظور حضور کارآمد در صحنه جامعه به یادگیری فرهنگی پرداختهاند تا بتوانند با تولید فرهنگ مقتضای زمانه و بهره گیری از فرهنگ اصیل موجود؛ سازگاری با محیط فیزیکی و اجتماعی جامعه را رقم زنند و نسل جدید را با فرهنگ متعالی به روز شده که منطبق با شرایط اجتماعی همان نسل میباشد به جامعه وارد نمایند و آموختههای فرهنگی خویش را با اصلاحات متناسب با زمان به نسل جدید منتقل نمایند تا آنان نیز در همین چرخه و در همین مسیر شدن و اعتلا، فرهنگ جامعه خود را یاری رسانند.
سوم) از نگاه جامعه شناسان فرهنگ مبین رفتارهای آموختنی است که به نحو مشترک میان انسانها شکل گرفته و در طی قرون متمادی غنا یافته است. باید توضیح داده شود که مراد از رفتار در این بحث، اعم از فکر و احساس و کنشهای ظاهری است و به عبارتی؛ رفتاری جزو فرهنگ است که به وسیله اکثر اعضای گروه یا نخبگان آن شکل گرفته باشد. برخی یادآور شده اند منظور از آموختنی بودن، این رفتار است که میتوان گرایش و شیوههای کنشگری در این جهت را به شکل مطلوب و آگاهانه و رسمی به دست آورد. با این استدلال می توان گفت؛ هر رفتاری که به لحاظ اجتماعی حاصل و به دست آید، یعنی از طریق مشارکت انسانها در زندگی گروهی کسب شود آموختنی است و متمایز از رفتارهای جبری توارثی میباشد که وجه اکتسابی و فرهنگی دارد.
چهارم) باید به این تکته نیز تصریح شود که در عین حال فرهنگی بودن رفتار از نگاه علوم اجتماعی و جامعه شناسی به معنای یکپارچگی و تشابه پذیری کامل آنها نیست؛ زیرا انسانها با توجه به افکار و اعتقادات و اندیشه خودشان، اعمال آموخته شده را در متن زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده میکنند و این به ما یادآور میشود که انسان معاصر اسیر محض فرهنگ نیست.
پنجم) فرهنگ شکل گرفته در تاریخ حیات انسانی- اجتماعی بشر از یک سو مبین کل مواریث قابل فهم بشر بوده که برخلاف توارث ژنیتکی و زیستی، معرف رفتارهای آموختنی اجتماعی و تراکم پذیر نسلی خصوصا به یاری زبان و کتابت است و از سوی دیگر واژه فرهنگ متضمن رفتارهای اکتسابی از زندگی در گروهی خاص مینماید که البته از تراکم دستاوردهای همین زندگی، کل مواریث اجتماعی نیز شکل گرفته و انتقال مییابد.
ششم)با عنایت به توضیحات ارائه شده میتوان دریافت؛ جامعه برآمده از گروههایی خاص بوده که برخی عناصرمعین فرهنگی را به کار گرفته و انتقال میدهند و سایر عناصر رابه گروههای دیگر ارجاع میدهند؛ و لذا درست به دلیل همین پیچیدگی فرهنگ است که توصیف و تحلیل موضوعی آن به شکل مستقل یا مرتبط و در زمان یا همزمان باب شده تا امکان نگاه دقیق به اجزاء و مؤلفهها و ترکیبات فرهنگی حاصل آید. برخی با یک شیوه بررسی دیگر براین باورند که فرهنگ عبارت از احصاء رفتار کنشگران مرتبط با آن اعم از رفتارهای آموختنی و شکل گرفته در قالب تعاملات گروهی است. صورت و محتوای فرهنگی از این زاویه مشتمل برخصائص، الگوها، خلق و خو، عموم و خصوص بودن و خرده فرهنگ ها است.
هفتم)جان کلام این که؛ فرهنگ به عنوان یکی از خرده نظامهای کلان اجتماعی، در برگیرنده رفتارهای آموختنی است که از تعاملات مشترک آحاد گروهها و جوامع به منصه ظهور میرسد. انسان، یگانه مخلوق صاحب فرهنگ است که مهمترین نمودهای فرهنگش، زبان و ابزارهایش هستند. خاستگاه دقیق فرهنگ مشخص نیست؛ اما شواهد و مدارک نشان میدهند این پدیده انسانی- اجتماعی بین یک تا دو میلیون سال قدمت دارد.[1] در هرحال برای توصیف فرهنگ میتوان عناصر اساسی آن چون خصائص، الگوها و نظام فرهنگ تام و تمام جامعه را مورد شناسایی قرار داد و مثلا کاربردهای خاص و عام فرهنگ توسط آحاد جامعه را بر رسید یا نسبت خرده فرهنگها را با فرهنگ کلی جامعه روشن کرد. چیزی که تا کنون از آن نه در ایران که در جهان غفلت گشته و یا به بوته فراموشی سپرده شده است!
منابع:
1- محمدی اصل؛ عباس(1391). زندگی اجتماعی. تهران. سفیراردهال.
2- Tylor,E.B.(1871/1924). Primitive Culture. Newyork:Brentanos.
3- Child, G. (1947). What Happened in History. London: Cobbett Press.
پینوشت:
[1] - تاریخ نخستین شواهد فرهنگ بشری به حدود یک میلیون سال قبل یعنی اعصار سنگ قدیم و جدید و خصوصا عصرآهن باز می گردد که البته در طی 950 هزار سال اول از پیشرفت کندی برخوردار بوده و تنها در 50 هزار سال اخیر و خصوصا 13 هزار سال آخر است که با سرعتی چشمگیر تراکم پذیرفته و تمدن را متحول ساخته است. باید اذعان داشت در عصر سنگ جدید، فرهنگ رو به تکامل نهاد و جلوه هایی چون سفالگری و بافندگی در کنار اهلی کردن گیاهان و حیوانات به رشد کشاورزی و یکجا نشینی انجامید. آتش و خط نیز به کمک آمد تا کار با آهن به تغییر فرهنگی جدیدی در تاریخ حیات بشری منتهی گردد.
دکتر اسدالله افشار
اشتراک گذاری: لینک کوتاه: https://www.nikru.ir/p/64106