پايگاه خبري تحليلي «نيک رو»، مطالعه انقلابهاى سیاسى و اجتماعى از مهمترین حوزههاى پژوهشى در علوم اجتماعى است. وقوع انقلابها در جوامع، زمینه مناسبى براى تحقیقات علمى، طرح، آزمون و اصلاح نظریههاى انقلاب به وجود آورد. تا چند دهه پیش، توجه نظریهپردازان انقلاب به مطالعه انقلابهاى کبیر معطوف بود، اما ظهور انقلاب اسلامى در ایران و در پى آن، وقوع ناآرامیها، شورشها و در نهایت، انقلابها در کشورهاى گوناگون، بویژه جهان سوم، زمینه ارزیابى مجدد نظریههاى موجود در باب انقلاب را فراهم آورد. بىتردید، خیزش گسترده مردمى در سالهاى1356-1357 ، که منجر به شکلگیرى انقلاب اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى در ایران شد، نظریههاى موجود در باب انقلاب را در هالهاى از ابهام فرو برد.
ارزشهای انسانی برای تحقق در جامعه نیازمند بنیان های نظری و فکری اند، به گونه ای که هم توانایی دفاع از خویش را داشته باشند و هم بتوانند در عرصه های مکانی و زمانی نفوذ کنند و موانع را از سر راه پیشرفت و توسعه خویش بردارند تا بتوانند رسالت خویش را متحقق سازند. درنتیجه هر حرکتی در عرصة ایجاد ارزش در جامعه نیازمند اندیشه ورزی و نظریه پردازی است. از این حیث انقلاب اسلامی ایران با توجه به مبانی اعتقادی و نظری چون توحید محوری، معنویت گرایی، عدالت طلبی، قیام لله، تکلیف گرایی، استکبار ستیزی و ارزش هایی چون ایثار، شهادت، دیگرخواهی، یاری مستضعفین واجد ویژگی های خاصی است که هیچ یک از مکاتب و حرکت های امروزی دارای چنین ویژگیهایی نیست. (برای مثال ر. ک: امام خمینی، 1378، ج 21، ص402) پس انقلاب اسلامی برای اجرای ارزش هایش نیاز به نظریه پردازی و بنیانهای نظری همه جانبه و توانمند دارد، به گونه ای که جوابگوی نیازهای انسان ایرانی از یک سو و نوع بشر از سوی دیگر باشد.
صاحب نظران، تحلیل گران و کارشناسان اعتقاد دارند بحث نظریه پردازی در مورد انقلاب اسلامی معاصر، دارای ابعاد گوناگون بوده و از اهمیت بسزایی برخوردار است. این ابعاد و اهمیت، وقتی به نگاه حوزه فکری مغرب زمین به انقلاب معطوف می شود، به گستره مهم و درخور پژوهشی مبدل می شود که در حیات امروز ما ایرانیان سخت مؤثر بوده و می تواند تأثیر و تأثر دو حوزه فکری اسلام و غرب را به نحوی بارز محک زند؛ از یک طرف، نگاه غرب به وضعیت امروزین ما و شرایطی که ما در آن قرار داریم، می تواند به سایر ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی نیز تسرّی یابد و از طرف دیگر تحلیل دقیق ما از وضعیتی که در آن به سر می بریم، می تواند با نگاه به حوزه غرب و تحلیل دیدگاه های آنان، «نسبت معقول و سنجیده شده ای» را در تعامل دو جهان اسلامی و غربی به دست دهد. اکنون در 45 سالگی حیات سیاسی انقلاب اسلامی و برای تحقق آنچه گفته شده و با نزدیک شدن به فهم ابعاد مختلف عناوین مزبور، بررسی سه مرحله متمایز و البته کاملاً مرتبط و پیوسته به هم که در ذیل خواهد آمد ضروری به نظر می رسد:
الف: فهم وبررسی وپژوهش درماهیت نظریه پردازی های غربیان پیرامون جوهر و ماهیت انقلاب اسلامی ایران و سنجش ابزارها و روش ها و اهداف و معانی خاصی که حوزه مغرب زمین دراین باره ابرازمی دارد.این مرحله با بررسی درون مایه های فکر غربی وچارچوب های آنان صورت می گیرد.
ب: نقد وبازخوانی انتقادی و بازسازی این نظریات و شفاف نمودن آنچه گفته شده و نسبت برقرارکردن با واقعیات و دیدگاه هایی که به حوزه تفکر اسلامی، ایرانی و حتی شرقی مرتبط است و به عبارت دیگر در سیر و گام دوم، نظریه های غربی بیرون از گفتمان غرب و چارچوب های نظری غرب، بررسی و تحلیل می شوند.
ج: درمسیرصحیح نظریه پردازی های بومی وملی قرارگرفتن وچارچوب های نظری دقیق ومطابق با واقعیات داخلی را فهمیدن، گامی است که می توان بعد ازعبورمحتاطانه ازدومرحله اول بدان دست یافت.به خوبی معلوم است که رسیدن به مرحله سوم،کاری بس دشوار و بعد از طی نمودن مراحل علمی واشراف حاصل نمودن به عمق و ابعاد نظریات گوناگون است. فهم این نظریات که گاه پیچیده و مرتبط به حوزه های علوم اجتماعی وعلوم انسانی غرب است وقتی دقیق تروروشن ترصورت می پذیرد که این نظریه ها درچارچوبی درست وجایگاهی که مطرح شده اند،«نسبت به ما» و نه «نسبت به خودشان» بررسی گردند؛ به عبارت دیگر، فهم مرحله سوم، منوط به فهم مرحله اول و دوم و فهم بهتر دو مرحله اول، بعد ازشناخت و بازیابی مرحله سوم میسورمی گردد؛ لذا این سه مرحله هر چند دنباله روی یکدیگرند وهر یک بعد از دیگری مطرح می شوند، ولی به نظرمی آید درهرمرحله، دو مرحله دیگر نیز مستتر است.
برای ورود به بحث می توانیم از دو محورنظری وپژوهشیِ مشخص، تحقیق خود را آغاز نمائیم. در حقیقت ، در حوزه نظریه پردازی غرب پیرامون اسلام به طور عام، بیداری اسلامی به طور خاص و انقلاب اسلامی به طور اخص،دو موضوع می تواند به طور جدی مدّ نظر قرار گیرد: اول سیر نظریه پردازی های صدساله اخیر، پیرامون موضوعات مذکور(اسلام، بیداری اسلامی و نهضت های اسلامی) است که به نظرمی رسددراین مورد با گسترش و تعمیق علوم اجتماعی و سیاسی در غرب، این تجزیه وتحلیل ازحوزه تاریخی صرف، فراتررفته وبه سایر حوزه های جامعه شناسی، علوم سیاسی، فلسفه سیاسی وتاریخ تحولات سیاسی نیز معطوف گشته است. این مطلب مشتمل براین نکته است که اگر نگارش های غربیان پیرامون تحولات حرکت های اسلامی و یا تحولات ایران دردوران مشروطیت، دریک حوزه خاص مثلاً تاریخ ویا مردم شناسی ویا سیاست خارجی خلاصه می گشت، امروزمتفکرین غرب نه تنها تمامی دستمایه های علمی گذشته را درچشم انداز نگاه خود محفوط داشته اند، بلکه با توان وابعاد وابزار بالاتری درنوعی دیدگاه علمی فراترو گاه ترکیبی چند رشته ای و بین رشته ای، به نظریه پردازی می پردازند.
این مهم و غلبه این نگاه نسبت به نگاه علمی صد سال گذشته، امری است که کاملاً در بررسی های تحقیقاتی، پیرامون نگارش های حوزه آکادمیک غرب مشهود است. با این حساب می توان مدعی شد که غرب تمامی«حافظه تاریخی علمی» گذشته خود را با «تجارب سیاسی و اجتماعی» دهه های اخیر، در کنار «دستاوردهای عظیم دانشگاهی» در رشته های علوم اجتماعی، سیاسی وانسانی قرار داده است و تمامی آنچه را گفته شد، در «چارچوب های نظری» پیرامون شناخت شرق، اسلام و ایران وانقلاب اسلامی وبیداری اسلامی به کار می گیرد، این بارزترین واولین خصیصه ای است که می توان دربررسی ماهیت نظریه پردازی های غربی، پیرامون تحولات فکری اسلامیِ معاصر به دست آورد.
اگراین صورت مسئله وابعاد آن را به درستی بفهمیم و قبول نمائیم، می توانیم با اطمینان بیشتر و ارزیابی دقیق تری به سراغ مراحل بعدی پژوهش برویم؛ چرا که با قبول فرض مذکور،شناخت این سیر مطالعاتی یکصد ساله،تجارب اجتماعی و سیاسی به دست آمده وماهیت علوم اجتماعی و انسانی دهه های اخیر،گام هایی است که می بایست برداشته شود تا فهم آنچه که گفته شده ویا گفته می شود، به درستی معلوم گردد. البته آن چه ذکرشد، به این معنا نیست که تک تک نظریه های اِبراز شده ویا موضوعات علمی دانشگاهی،هریک به تنهایی این بارعظیم علمی وتجربه تاریخی و بین رشته ای را متحمل شده و حامل آن هستند؛ بلکه این مطلب به این موضوع معطوف است که هر چه از سده گذشته به طرف دهه های اخیر حرکت کنیم، این مطلب وضوح بیشتری می یابد و همچنین روح، قالب کلی و چارچوب نظری کلانی که در پس زمینه و لایه های پنهان و آشکار این نظریات است، حامل هر چه بیشتر این عناصر است و این نظریات جزء جزء معدل و گویای آن روح مشترک کلی محسوب می شوند.
محور دوم که درتکمیل شناخت محوراول می تواند مورد تحقیق قرار گیرد، محور مطالعاتی ویژه ای است که با نام «شرق شناسی» شناخته می شود. این مطالعات، نوعی روش و«جهان بینی» است که حاصل کار فکری غربیان درشناخت شرق است.
وقتی از شرق شناسی صحبت کنیم، جزء بزرگی از آن را اسلام و ایران تشکیل می دهد و به این ترتیب ما به نوعی مطالعه و یا زمینه های مطالعاتی می رسیم که دارای «قالب ها و فصاسازی های ویژه ای» است که اجزاء مورد تحقیق ما را آن طور و آن گونه که می خواهند، جابجا، ارزش گذاری، بازنمایی و بازسازی میکنند. مطالعات شرق شناسی دستکم پس ازنهضت مشروطیت آشکارتر شده است؛ ولی حضور و ظهور فرهنگی و فکری عمیق تر آن درچند دهه اخیر بروز بیشتری یافته است.آنچه ازحاصل این مطالعات به دست می آید،ترسیم«اصول شرق شناسی» به جای«اصول شرقی» است. با این وصف،این فضا و مقوله، خود را درجهت استفاده از«منابع تاریخی انقلاب اسلامی» و همچنین در زمینه «ماهیت انقلاب اسلامی»، به مرحله تئوری پردازی می رساند؛ محورها و خطوطی ترسیم می کند که بیش ازآنکه مربوط به حوزه شرق و اسلام باشد، مربوط به حوزه و دایره فکری غرب و مطلق بودن ابزارها وداده های علمی آن است.
اگر روزی مطالعات شرق شناسی، راهگشای سیاست غرب نسبت به شرق بوده است، به نظرمی رسد مطالعه درسیر تئوری پردازی های انقلاب اسلامی نیزمی تواند درسطح و فضای معاصر، گویای تکرار دوباره این موضوع برای غربیان باشد. مطالعات شرق شناسی، مؤید صورت سازی های ویژه غربی و به تصرف درآوردن مشرق و تاریخ و فرهنگ آن به عنوان مقدمه عظمت وقدرت جدید غرب می باشد. دراین نگاه، غرب، هویت و کمال خود را دراین «صورت سازی و مقدمه تصرف» می بیند و درنهایت ماده تصرف شده نه تنها «صورت غربی» به خود می گیرد، بلکه درحاشیه«تاریخ غربی» تحقیر می گردد.
آنچه گفته شد می تواند دردوره معاصر و در مقوله انقلاب اسلامی و سیر مطالعه و نظریه پردازی آن صادق باشد و مراحل و عناوین مذکور در مورد آن نیز به کار رود؛ چرا که احاطه بر سایر فرهنگ ها و تصرف آنها امری نیست که سودای آن به راحتی از دماغ غربی ها و نظریه پردازان آن بیرون رود.
اگر قبول کنیم که انقلاب اسلامی در جوهر و ماهیت خود ، تحولی است که از اساس، بیرون ازحوزه فکر و تمدن و حتی ارزش های غرب اتفاق افتاده است؛ آن وقت بهتر می فهمیم که چرا غربیان در مسئله تئوری پردازی و معرفی انقلاب اسلامی، بیشتراز خود ما به سایر فرهنگ ها مشتاق و کنجکاو و حریص هستند.
با توجه به اوضاع جهان معاصر ضروری است اهل علم و معرفت، هم برای سازگاری با جهان پیرامون خود و هم برای توسعه خویش، به نظریه پردازی اهتمام نمایند. این وضعیت برای جامعه ما یک ضرورت مضاعف است، هم به دلیل رسالتی که در قبال نوع انسان دارد و این رسالت برخاسته از نگاه مکتب اسلام به انسان و جامعه است و هم به دلیل موضع گیری جهان غرب در برابر جامعه ما که «امروز (روز) مخالفت همه جانبه ابرقدرت هاست با این ملت در همة مظاهر اسلامی اش». (امام خمینی، 1376، ص153) بر همین اساس نظریه پردازی به معنای تدوین اساس و پایه های اندیشه ای برای تحقق ارزش های انقلاب اسلامی از مسائل مهم ماست. ضروری است این نظریه پردازی با مبانی نگرشی و اعتقادی ما و فرهنگ اسلامی - ایرانی و مطابقت داشته باشد. پس ساخت بنیان های نظری و اندیشه ای لازم در راستای بازسازی و احیای تمدن ایرانی اسلامی صورت می گیرد، بدین معنا که هرچند ایجاد چنین بنیان های معرفتی بُعد انسانی و فرامرزی دارد، موضوع اصلی و اولیة آن ایران اسلامی است. این است که همواره بر قدرت منابع ایران برای ساخت تمدنی بزرگ تأکید شده است. (نصر، 1385، ص85)
پس اگر بخواهیم فرهنگ ایرانی- اسلامی و ارزش های برآمده از انقلاب اسلامی را در محیط بین المللی و عصر جهانی شدن گستره ای جهان شمول بخشیم، به فهم و درک جهان پیرامون باید دست بزنیم و در ارتباط با سایر جوامع مبنای کار را بر تعامل قرار دهیم. محور تعامل بر حضور پیوسته و مستمر و فعال و در عین حال متفاوت فرهنگ ها در متن جهانی شدن است. در تعامل اشاعة فرهنگی که به معنای اشاعة «سنتها، اعتقادات، قصه های عامیانه» (صالحی امیری، 1386، ص43) است اهمیت می یابد. امروزه اشاعه به صور مستقیم، اجباری و غیر مستقیم (همان، ص44) راه هژمونیک شدن فرهنگ را هموار می سازد.
باید دانست توجه به مقولة نظریه پردازی در عرصه امور انسانی جامعه باعث می شود ما ناآگاهانه و بدون توجه به ارزش های پذیرفته خود به گزینش های سیاسی و فرهنگی در سطح جامعه و نظام بین الملل دست نزنیم. بر این اساس، توجه به چند نکته اساسی است:
یکم، نظریه پردازی، طبیعی ترین و مناسب ترین راه رسیدن به معرفت و کاربردی کردن آن برای انقلاب اسلامی و ارزش های آن است؛ زیرا این معرفت همچون میوه ای است که بر شاخسار درختی آشکار می شود و با ساختار آن و زمینی که در آن روییده هماهنگ است. در این عرصه کل معرفت بشری اعم از علم غربی و غیر آن به کار می آید و می تواند در نظریه پردازی مفید باشد.
البته باید توجه داشت علم غربی یا مدرن گاهی به صورت مفهومی به کار می رود که در معانی دانش و قدرت، آن طور که میشل فوکو توضیح داده است، هژمونی فرهنگ مسلط غربی را بازتولید می کند. این مفهوم مبتنی بر کدگذاری دوگانه غربی و غیر غربی است که بر اساس آن به اولی اصالت داده می شود و دومی کم اهمیت جلوه می کند؛ به عبارت دیگر بر اساس این مفهوم، دانش های محلی و بومی (دیگر) در مقایسه با دانش تکنیکی و مدیریتی غربی، کم ارزش واقع می شود. Pettinari, 2002, p 117)) پس اخذ علوم از جهان غرب همیشه نمی تواند مارا به مقصد برساند، مگر اینکه با مقتضیات ما هماهنگ شود و بُعد هژمونی قدرت غربی از آن زائل گردد و چهره ای انسانی و موجه یابد، یعنی از اصالت عقل جزوی بنیاد اندیش در تبیین عالم و ارائه طریق برای زندگی (زرشناس، 1381، ص24) فاصله بگیرد.
دوم، نظریه پردازی برای جامعه پس از انقلاب ما باید مبتنی بر مقتضیات زمانی و مکانی آن باشد و بعد غیر انسانی هژمونی قدرت و سلطه را به دنبال نداشته باشد؛ یعنی به ارزش های انقلاب و مبانی نظری آن متکی باشد. بنابراین اگر نظریه پردازی نیاز ثابت محسوب می شود، مقتضیات ابزارها و امکانات تغییرپذیر به شمار می روند؛ به تعبیر مرحوم مطهری«تبعیت کردن از مقتضای زمان و از تقاضای زمان یعنی در این زمان یک پدیده هایی پیدا شده است و چون این پدیده ها پیدا شده است، پس این قرن تقاضا دارد». (مطهری، 1368، ص84-185) بر این مبنا متقضیات جنبة ابزاری و آلی دارند. علامه طباطبایی بر این نکته اصرار دارد که «اختلاف بین دو عصر و زمان از نظر صورت زندگی در تمام مراتب و شئون زندگی جاری نیست، بلکه این اختلاف از نظر مصادیق و ابزار حیات است»(طباطبایی، 1390، ج 4، ص120)
سوم، نظریه پردازی برای بقای انقلاب و ارزش های آن و توسعة آنها یا همان تمدن سازی اسلامی - ایرانی باید متکی به ویژگی های فطری و طبیعی انسان باشد؛ یعنی با مقتضیات فطرت نوع بشر هماهنگ و سازگار باشد؛ ازاین روست که استاد مطهّری فطرت را «ام المعارف مسائل انسانی». (مطهری، بی تا، ص65) دانسته است. طبیعی است چنین تلاشی باید در چارچوبی فراگیرتر و انسانی تر که هم از قدرت و توان لازم برخوردار باشد و هم امکان تعامل منطقی و انسانی با دیگر معرفت ها و نظریه پردازی ها داشته باشد، صورت گیرد و این چارچوب از ارتباط فطرت انسانی با محیط و فرهنگ به وجود می آید؛ زیرا به تعبیر مطهری انسان نه ساخته و پرداخته به دنیا می آید و نه خالی و فاقد هر بعدی از ابعاد انسانی که تمام ابعاد انسانی را جامعه به او بدهد، بلکه انسان وقتی که به دنیا می آید بذر این امور انسانی در وجودش کاشته شده است؛ در جامعه اینها باید رشد کند؛ مثل زمینی که بذر در آن پاشیده اند و الان در درون این زمین وجود دارد، فقط احتیاج است به این زمین آب و نور و حرارت برسد و شرایط مساعد موجود باشد تا این بذر از درون رشد کند. (مطهری، 1383، ص253)
ما با درنظرگرفتن این سه خصلت است که نظریه پردازی و معرفت سازی در دایرهای گسترده تر و متکی بر فطرت نوع انسان و با عنایت به نیازهای انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی از یک سو و جامعه جهانی از دیگر سوی تحقق مییابد.
منابع:
1- بشیریه، حسین ، انقلاب و بسیجسیاسى، دانشگاه تهران، تهران، 1372.
2- آرنت، هانا، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثى، چ دوم، جاویدان، تهران،1366 .
3- ملکوتیان، مصطفی،کوهن، استانفورد، تئوری هاى انقلاب، ترجمه علیرضا طیب، چ سوم، پیک ایران، تهران، 1370.
4- ملکوتیان، مصطفى، سیرى در نظریههاى انقلاب، قومس، تهران، 1372.
5- برینتون، کرین ، کالبد شکافى چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثى، نشر نو، تهران، 1370.
6- فولادى، محمد ، نگاهى به نظریههاى انقلاب، فصلنامه معرفت، شماره 21، 1376.
7-آدمی ابرقویی، علی، درآمدی بر دانشگاه تمدن ساز اسلامی، بایسته های نظری، تهران: پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1387.
8- آزاد ارمکی، تقی، فرهنگ و هویت ایرانی و جهانی شدن، تهران: انتشارات تمدن ایرانی، 1386.
9- آزاد ارمکی، تقی، ، تفکر اجتماعی در ایران، تهران: انتشارات تمدن ایران، 1387.
10- آلبرو، مارتین، عصر جهانی، جامعه شناسی پدیده جهانی شدن، ترجمه نادر سالارزاده امیری، تهران: مؤسسه انتشاراتی آزاد اندیشان، 1380.
11- احمدی، حمید، بنیادهای هویت ملی ایرانی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388.
12- ارشاد، فرهنگ، بومی شدن علم و سهم دانشگاه در این جریان، در کتاب دانشگاه، جامعه و فرهنگ انسانی، تهران: وزارت علوم تحقیقات و فناوری، 1378.
13- اسپوزیتو، جان ال (ویراسته)، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه محسن مدیر شانه چی، چ 3، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1388.
14- امام خمینی، سید روح الله موسوی، تفسیر سوره حمد، چ 3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376.
15- امام خمینی، سید روح الله موسوی، صحیفه امام، ج 22، چ 1، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.
16- امام خمینی، سید روح الله موسوی، کلمات قصار، چ 6، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376.
17- انسان شناسی در اندیشه امام خمینی، تبیان، آثار موضوعی، دفتر چهل و سوم، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1385.
18- بهنام، جمشید و رامین، جهانبگلو، تمدن و تجدد، تهران: نشر مرکز، 1382.
19- بیگدلو، رضا، باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران، تهران: نشر مرکز، 1380.
20- تاجیک، محمدرضا، تجربه بازی سیاسی در میان ایرانیان، تهران: نشر نی، 1382.
21- پهلوان، چنگیز، فرهنگ شناسی، گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن، تهران: نشر قطره، 1382.
22- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج 12، چ 1، قم: مرکز نشر اسراء، 1378.
23- حسینی، سیدرضا (مترجم)، نظریه پردازی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1387.
24- خانیکی، هادی، گفتگوی تمدن ها مبانی مفهومی و نظری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1384.
25- داوری اردکانی، رضا، فلسفه در بحران، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1373.
26- خورسندی طاسکو، علی، علوم انسانی و ماهیت تمدن سازی آن، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388.
27- دورانت، ویل، مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، چ 5، تهران: علمی و فرهنگی، 1376.
28- رابرتسون، رونالد، جهانی شدن، تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی، ترجمه کمال پولادی، تهران: نشر ثالث، 1380.
29- رجائی، فرهنگ، معرکه جهان بینی ها در خردورزی سیاسی و هویت ما ایرانیان، تهران: انتشارات احیای کتاب، 1376.
30- رجائی، فرهنگ، مشکله هویت ایرانیان امروز: ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ، تهران: نشر نی، 1383.
31- زرشناس، شهریار، مبانی نظری غرب مدرن، تهران: کتاب صبح، 1381-
32- صافی گلپایگانی، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(، قم: مکتب آیه الله لطف الله الصافی الگلپایگانی، 1380.
33- صالحی امیری، سیدرضا، مفاهیم و نظریه های فرهنگی، تهران: انتشارات ققنوس، 1386.
34- صنیع اجلال، مریم، فرهنگ و هویت ایرانی، تهران: مؤسسه مطالعات ملی، 1384.
35- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چ 2، قم: اسماعیلیان، 1390.
36- فرهنگی، علی اکبر و حسین صفرزاده، روش های تحقیق در علوم انسانی، چ 3، تهران: انتشارات برآیند پویش، 1381.
37- کاظمی، علی اصغر، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران: نشر قومس، 1382.
38- گلدمن، لوئیس، نقد تکوینی، ترجمه محمد تقی غیاثی، تهران: مؤسسه انتشاراتی نگاه، 1382.
39- علمداری، کاظم، بحران جهانی و نقدی بر نظریه برخورد تمدن ها و گفتگوی تمدن ها، تهران: نشر توسعه، 1381.
40- متقی، ابراهیم، رویاروی غرب معاصر با جهان اسلام، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
41- مجموعه مقالات جهانی شدن فرصت ها و چالش های فرا روی نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران، تهران: انتشارات مطالعات راهبردی، 1382.
42- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، قم: صدرا، 1368.
43- مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، چ 12، قم: صدرا، 1362.
44- مطهری، مرتضی ، فلسفه تاریخ، قم: صدرا، 1383.
45- ناظرزاده کرمانی، فرناز، فلسفه سیاسی فارابی، تهران: انتشارات دانشگاه الزهراء، 1376.
46- نصر، حسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1383.
47- هودشتیان، عطا، مدرنیته، جهانی شدن و ایران، تهران: انتشارات چابخش، 1381.
48- یوکیجی، فوکوتساوا، نظریه تمدن، ترجمه چنگیز بهلوان، تهران: نشر گیو، 1379.
49- جمشیدی، محمد حسین / سبزی، داود، انقلاب اسلامی ایران و ضرورت نظریه پردازی، علوم سیاسی - دانشگاه باقرالعلوم (ع)» بهار 1392 - شماره 61.
50-bd Al-alim, Ali, The impact of colonialism on the Muslim Educational system in, al-tawwhid, vol. iv, no. 3, Rajaab - Ramaadam 1407.
51-Ameli,S. R, Global Space; Power and Powerlessness of Cultures, inrevistay Teoriade la Communicacain, 2003
52- Antweiler, c. Local knowledge and local Knowing, Anthropos, Vol. 93, 1998
53- Jenkins. R. Social Identity, London, Routledge , 1998.
54- Huntington , Sumuel, The clash of Civilization, Foreign Affairs, 71 (3)
55- Pettinari, P, Indigenous knowledge and Development, International Affairs Review , vol. x1, N 2, 2002
دکتر اسدالله افشار