پايگاه خبري تحليلي «نيک رو»، باز حلول هلال محرّم در آسمان دل، انوار اندوه را به ارمغان آورد.
باز هم هجوم لشکر غم بر آماج سینه ها. باز هم ترنّم قُمریان نینوا.
در صحرای دیده ها دگرباره سپاه حسرت و حزن، خیمه برافراشت.
این روزها از کوچه های دیار ما عطر کربلا می آید؛ عطری که غوغا می کند، تبسّم را به یغما می برد و بر شعف می شورد.
کربلا فقط خزان غم نیست، بهار قیام است و فصلِ وصلِ سالکان.
کربلا، هم مقتل امیر عشق است و هم قتلگاه تمام عاشقان تاریخ.
کربلا بهشت است و اشک شیعه، نهر زلال بهشتیان.
کربلا، مدینه ی دلدادگی است، کعبه ی شیدایی و مشهد شیداییان.
کربلا، خورشید منظومه ی آفرینش است و اقیانوس خون خدا.
زمزم عاشوراییان، فرات است و سعیِ صفاصفتان از علقمه تا خیمه ها.
محراب نماز ما ابروان ماه بنی هاشم است.
زائران نینوا احرام سیاه به تن دارند و همپای زینب (س) طائف گودال قتلگاه حسینند.
فرود دست ها بر سینه های سوخته، روایت ناشکیبایی شیعه در مصیبت مظهر رضا و شکیبایی است.
در عزای سالار حماسه و شمشاد سرخ شهادت، شطّ اشک به وصال دریای خروشان خون رسیده است.
ما دل به عاشورا سپرده ایم و مونس صبای عشق و جرعه نوش سبوی وفا گشته ایم و حیات و عزّت خود را در آیینه ی سرخ کربلا می بینیم.
فردا، صحیفه ی اندوه و آه در برابر دیدگان مشتاقان عاشورا گشوده می شود و شهادت در افقی فراخناک تر از تاریخ، طلوعی مکرّر می یابد.
ایثار، با مصداقی عظیم و لاله آسا به ظهور می رسد.
هستی، «حسین» را زمزمه می کند و «سقّای کربلا» را می خواند.
عطش از گستره ی خاک تا چکاد افلاک را فرا می گیرد.
قلب سوگواران، بسان دشت تفتیده ی نینوا چاک چاک می شود. یارانِ یار، نوید شهادت می دهند و محبّان یاران، تسلیتِ مصیبتِ.
سیمای کربلاییان، برافروخته می شود و دست های عزاداران، برافراخته.
اصحاب خورشید، سرود وصال می خوانند و مریدان آفتاب، نغمه ی غمناک فراق.
اینک شراره های شرافت غم از آتشفشان عشق می تراود.
فردا به محفل سرخ محرّم، قدم می گذاریم و میهمان ضیافت اشک و خون می شویم؛
عَظَّمَ اللّه اُجورَنا وَ اُجورَکُم.
سیّد مسعود علوی